محمد زیدان
ترجمه‌: عبدالله‌ حسن‌زاده‌_ بوکان

بیعت از بارزترین جوانب فعالیت سیاسی می‌باشد که امّت آنرا انجام داده چون از دیدگاه اسلامی بیعت موجب مشروعیت نظام حکمرانی می‌گردد و به قبل از ایجاد دولت اسلامی در زمان پیامبر (ص) بر می‌گردد و بیعت عهد و پیمانی است بر تأسیس و بنیانگذاری جامعه‌ی سیاسی اسلامی که وسیله‌ی اعلان و پایبندی او با منهج و شریعت و شورا می‌باشد و رمز تبعیت مقتدرانه‌ی امت است نه سر به زیری که هم قبل از تشکیل و راه‌اندازی دولت و هم بعد از آن صورت می‌گیرد.
بیعت و تعهّد و پیمان رهبری نظام سیاسی اسلامی یا خلافت اسلامی با جماعت مسلمانان و همچنین اطاعت پیروی آنان از پیشوای خود می‌باشد. و این پیمان هر چند تعهّدی انسانی است ولی بر مبنی بینش و عقیده صورت می‌پذیرد که سه طرف را در ضمن می‌گیرد: 1ـ شخص خلیفه 2ـ بیعت‌کنندگان (امّت) 3ـ امری که بر آن بیعت بسته می‌شود (شریعت) و در این راستا مسئولیت امّت تنها با انجام بیعت پایان نمی‌یابد بلکه تداوم می‌یابد در مسئولیت حفظ دین و تطبیق خودش با شریعت در چهارچوب شورا و نظارت بر حاکمیت و تذاکرات لازم به رهبری در صورت لغزش و برکناری او در صورت لزوم بنا بر اقتضای مصلحت‌های عالیه و مهم مملکت و احاد امت.
بیشتر نویسندگان قدیم و جدید هنگام بحث از بیعت آنرا فقط در پیروی نمودن، تعهّد و التزام سیاسی از جانب پیروان خلاصه نموده و بر این بُعد تمرکز نموده و آنرا از شروط خلیفه و چگونگی و صلاحیت او جدا نموده در حالیکه بعضی از متأخرین بیعت را حق مردم هم دانسته نه فقط التزام آنان؛ زیرا حق هر مسلمان و مرد و زن می‌باشد و تنها راه شرعی برای انتصاب رهبری و ریاست دولت می‌باشد. چون در حقیقت امّت صاحب اصلی حکمرانی و دارای شأن تعیین و عزل رهبری هستند. حتی بعضی از طرفداران این نظریه بیعت را کلمه و رمزی برای بیعت خلیفه با امت بر التزام او به شریعت و عدالت و مشورت برگزیده‌اند که این هم صورتی دیگر از بیعت و التزام سیاسی ارائه می‌دهند که ملتزم بودن حاکم در مقابل التزام سیاسی امّت بر پیروی از او می‌باشد (یعنی بیعت دوجانبه) بیعت در سنت نبوی پیمانی اجتماعی است که مبنای تأسیس امّت و پس از آن به تشکیل دولت می‌انجامد و بیعتی که دو بار در عقبه اتفاق افتاد پیمانی حقیقی و تاریخی بود که در آن هماهنگی و اتفاق کاملی بین اراده‌های آزاد انسانی و افکار و بینش عالی در راستای تحقیق رسالتی والا صورت گرفت، در حالیکه پیمان اجتماعی در تفکر جدید غربی مثلاً به نظر روسو امری غیرواقعی و خیالی است که طرفداران آن جهت مقابله با نظام سلطه‌ی فردی به آن پناه برده‌اند که فقط اسطوره‌ای گشته و تاریخ آنها تحقیق آنرا بخود ندیده مثل آنچه در تاریخ اسلام اتفاق افتاده است.

بیعت در لغت و اصطلاح
در لغت: بیعت مصدر بایع بیعه‌ی و مبایعه‌ی می‌باشد و بمعنی دست در دست نهادن بر انجام معامله و بر خرید و فروش و ملتزم بودن، و بیعت رد و بدل کردن و پیروی نمودن می‌باشد مثل پیمان بست بر او پیمان بستنی یا تعهّد به او داد و با بیعه‌ی از بیع است و بیعه‌ی جمع آن و در حدیث شریف رسول الله (ص) فرموده آیا با من بیعت نمی‌کنید بر اسلام؟ که این عبارت از عقد و پیمان می‌باشد مثل اینکه هر کدام از طرفین هر چه نزد خودش دارد به دیگری واگذار نماید و خالصانه خود را در پیروی او قرار داده و اطاعت او را پذیرفته و امر او را دخیل، و گردن نهاده است.
و لفظ بایع در قرآن کریم آمده مثل آیه 111سوره‌ی توبه که خداوند فرموده فَاستبشرُوا بَبیعکُمُ الّذی باَیعتُم بهِ: ای مؤمنانی بشارت یابید به سبب معامله‌ای که با خداوند انجام دادید. و در سوره فتح آیه 10 آمده: مؤمنانی که با تو (ای رسول) بیعت کرده‌اند به حقیقت با خداوند بیعت نموده‌اند و همچنین در آیه 18: به تحقیق خداوند از مؤمنانی که زیر درخت با تو بیعت نمودند به حقیقت راضی و خشنود گشت. و همچنانکه لفظ بیعت در احادیث پیامبر (ص) داده شده مانند آنچه در مسند امام احمد از پیامبر (ص) نقل شده: کسی که بمیرد و دست از بیعت بردارد مرگ او مرگ گمراهانه بوده (بر گمراهی مرده است.) و باز در مسند امام احمد آمده پیامبر (ص) در بیعت با زنان از دست در دست گذاشتن خوداری می‌نمود و در صحیح بخاری باب جنائز، آمده: پیامبر (ص) هنگام بیعت از ما (زنان) تعهّد گرفت که نوحه نکنیم.

بیعت در اصطلاح: عبارت از تقدیم عهد و پیمان است از بیعت‌کننده بر شنیدن و پیروی نمودن از پیشوا در غیر معصیت در فراخی و ناگواری گرفتاری و در سختی و آسانی بدون منازعه در امر و واگذاری امور به او و ابن خلدون در مقدمه‌اش گفته: بدان که بیعت تعهّدی است بر اطاعت و فرمانبرداری مثل اینکه بیعت‌کننده به امیرش تعهّدی می‌دهد که در امور خود و مسلمانان منتظر فرمان او باشد و در این راستا در هیچ چیزی با او منازعه نکند و تکالیف او را گردن نهد در هر حال و وضعیتی که باشد و هنگام عهد و میثاق با امیر به منظور تأکید و تحکیم پیمان دست را در دست او قرار می‌دهند که به فروشنده و خریدار شباهت دارد. سپس در اینصورت بیعه‌ی مصدر باع می‌باشد و به این دلیل بمعنی دست در دست نهادن درآمده و معنی مدلول بیعت است در عرف لغت و از نظر شرعی و همین معنا مراد است در حدیث بیعت پیامبر (ص) در شب عقبه و در زیر درخت و پیامبر (ص) در دو بیعت عقبه بعد از ارائه مواعظ مفید و قانع کننده با شیوه‌ایی نیکو برای دعوت آنان به اسلام، پس از پذیرفتن و اعلان شهاده‌ی از آنها بیعت گرفت متناسب با موقعیت و مقدمات ویژه. و این بیعت برای شخص پیامبر (ص) نبوده بلکه دعوت و بیعتی بود برای خداوند واحد و با وجو این بصورتی نبود. که فقط مسلمانان این تعهّد را در برابر پیامبر(ص) بدهند و امر را به او واگذار کنند بلکه از طرف دیگر پیامبر در مقابل تعهّد نمود بر قرار گرفتن آنان و همکاری دو طرفه باشد که این پیمان به رابط و وسیله‌ای می‌ماند که دو طرف را محکم به هم پیوند دهد و نقطه عطف و پیوندی قرار داده شود و حقوق دو جانبه‌ای را مقرر نماید وطرفین واجباتی بر گردن همدیگر داشته باشند و منهج و شریعتی که هدف نهایی و پیام او بود در تمام امور موجب تحکیم و پایداری این بیعت و پیمان می‌باشد.

مراتب بیعت
مراحل اجرایی بیعت به دو مرحله تقسیم می‌شود که هر کدام متتابع و متلازم همدیگر هستند:
1ـ بیعت خاص:این نوع بیعت که بیعت اولیه نام دارد به موجب آن برای بیعت کننده منعقد می‌گردد و با این بیعت ولایت کبری برای سلطان بر او تحقق می‌یابد نه به غیر او به منظور برچیدن اختلاف در مورد کسی که تولّی امور مسلمانان را بر عهده می‌گیرد و این بیعتی است که اهل حلّ و عقد بجا می‌آورند و دلایل اینگونه بیعت کاملاً واضح است و در انعقاد بیعت با خلفای راشدین (رضی‌الله عنهم) صورت گرفته و کسانی که اهلیت اختیار و تعیین را دارند اقدام به انتخاب و برگزیدن پیشوا می‌نمائید و بعداً بیعت اولیه را با او انجام می‌دهند.
2ـ بیعت عموم یا بیعت پیروی نمودن: بیعتی است که توسط عموم امّت یعنی بیعت سایر مسلمانان پس از اهل حلّ و عقد با خلیفه صورت می‌گیرد و این نوع هم نسبتاً با خلفای راشدین تحقق کامل یافته که در جریان انتخاب حضرت ابوبکر صدیق(رض) بعد از اینکه اهل حلّ و عقد از مهاجرین و انصار در سقیفه‌ی بنی‌ساعده با او بیعت نمودند در مسجد مسلمانان دعوت به بیعت با او شدند، و بعد از اینکه عمر بن خطاب (رض) مردم را خبر داد و پس از مطلع شدن مردم و راهنمائی آنان توسط حضرت عمر، حضرت ابوبکر بر بالای منبر رفته و مردم با اختیار خود با او بیعت نمودند و به همین صورت آنچه برای ابوبکر صدیق روی داد برای سایر خلفای راشدین هم تحقق یافته و این بیعتی بود که کاملاً صورت تاریخی بخود گرفت در آغاز دولت و مرکز فرمانروایی و بعداً از تمام فرمانروایان شهرها خواسته شد تا بیعت را از مردم برای خلیفه بگیرند.
و بدیهی است طبیعت جامعه‌ای که بر مبنای روابط قبیله‌ای و عشره‌ای پایبند بوده و همچنین علائق و دلبستگی مهاجرین با انصار و قریشی‌بودن و غیره از اعتبارات و ویژگیهای دوران اولیه اسلام بوده و بافت اجتماعی و اقتصادی بیعت را به این دو مرحله در آورده که یک ضرورت زمانی و موقعیتی و اداری و اجتماعی و سیاسی بوده و همان علل و سببها قابل مقایسه با مراتب و چگونگی انتخاب ریاست جمهوری در دولتهای معاصر مثل ایالات متحده مثلاً می‌باشد با این تفاوت که در عصر کنونی فاصله‌ها کم شده و تقسیمات اجرائی متناسب با مراتب بیعت بستگی به بنیه‌ی تجهیزات دولت منتخب و قانونی دارد و براساس شیوه و چگونگی قانون و آئین‌نامه‌ها بین دستگاهها صورت می‌گیرد و امکان دارد ادارات و کمیته‌های متناسبی را برای مراحل نامزدی و انتخاب ریاست در نظر بگیرند و نامزدی و رئیس بر اساس قواعد و مقررات حزبی و ملی و با معرفی و پیشقدمی یک نفر واجدالشرائط به میدان می‌آید بعداً اقدام قطعی به انتخاب آزاد مستقیم توسط مردم می‌شود مثل بعضی نظام‌های اروپایی و با کنترل و نظارت قضائی بر انتخابات صورت می‌گیرد بعداً توسط مجلس شورای ملی (مجلس نمایندگان) تأیید و منصب حکومت تسلیم او می‌شود؛ یعنی اینکه چگونگی تأسیسات و دستگاههای اجرائی بیعت طبق قواعد و مقررات متنوع و متناسب مسئله قابل قبولی است و مسلمانان می توانند در هر منطقه‌ای قواعد متناسب با چهار چوب نظام سیاسی خود را تعیین کنند. و اگر نظام ریاستی را انتخاب نمودند که رئیس دولت اختیارات وسیعی را بردستگاهها داشته باشد یا نظام پارلمانی این اختیارات را داشته باشد به مراتب بیشتر.
و همچنین لازم است اشاره شود که بیعت با خلفا در طول تمام حیات آنان بوده در حالی که چرخش دوران حکومت و تحقق شورا بمنزله حکمت این حکم بوده، در دوران کنونی دولتهای اسلامی به محدود کردن مدت زعامت و رهبری آنان پرداخته‌اند بمنظور تضمین گردش قدرت و شفافیت امر و دوام و تداولی سالم و بمنظور عدم استثمار در حکمرانی وـ در اسلام واضح است که به ارث بردن حکمرانی مبنایی ندارد که در این صورت به صورت پادشاهی و سلطنتی در می‌آید نه خلافت.

فلسفه‌ی سیاسی بیعت
فلسفه و انگیزه‌ی بیعت اساساً از اراده و اقتدار امت برمی‌خیزد و بر آن پابرجاست نه اقتدار خلیفه پس بیعت وجه دیگری از شورا است بلکه یکی از صورتها و گونه‌های شورا می‌باشد و تحمیلی و قهری نیست بلکه اختیاری و آزادنه است و التزام دینی و بیعتی « کسی که بمیرد و بر گردن او بیعت نباشد جاهلانه مرده است» باشد یعنی اینکه بحقیقت بیعت و اراده‌ی سرپرستی نظام و وجود مدیریت سیاسی در جامعه‌ی اسلامی موجب تنظیم شئونات و مصلحتهای آن که شرط تمدن اسلامی می‌باشد و باعث دوری و پرهیز از سقوط و افتاده در وضعیتی که مقاصد و اهداف شرعی ضایع و از دست برود که در نهایت به حالت جاهلیت برمی‌گردد. (چنین التزامی موجب مصونیت از انحراف و ضایع شدن می‌گردد.) و منظور این است که محض بیعت تضمین واقع نشدن در جاهلیت را بکند زیرا گاهی امّت با کسی بیعت می‌کنند که به تعطیلی شریعت و نقض و از بین رفتن مصالح ملی و پیوند و همکاری با دشمنان اسلام و علیه سایر ملیتها و اقوام اسلامی منتهی می‌شود. بهمین خاطر ضروری است به بیعت بعنوان فرع اصلی که شورا باشد توجه جدی شود و باید مقید با اهداف شریعت و مصالح امّت باشد که در غیر اینصورت واجب می‌شود که از این بیعت خارج و تبدیل فرمانروا و تأسیس نظام دیگری با بیعت جدید و پیمان سیاسی تازه‌ای. و آنجا برای عملی شدن بیعت حدودی شرعی وجود دارد و برای صورت دادن به بیعت مانند وسیله‌ای برای انتقال قدرت بصورت سالم و شیوه‌ای مدنی از نظر فقه ‌اسلامی ابوالعباس قلقشندی در کتابش «صبح‌الأعشی» حالات پنجگانه‌ی بیعت را آورده و آنرا بیان کرده مانند موارد:
1ـ فوت خلیفه در حالیکه با هیچکس دیگری برای خلافت عهد بسته نشده باشد تا پس از او بعهده بگیرد همچنانکه بعد از وفات پیامبر(ص) با ابوبکر صدیق صورت گرفت یا اینکه خلیفه قبلی شورایی را در مجموعه‌ی معینی برای خودش معرفی و بجاگذارد همچنانکه حضرت عمر بن‌خطّاب (رض) انجام داد.
2ـ برکناری خلیفه بدلیل مقتضی خلع همچنانکه در کتب فقهی توضیح داده شده که امّت نیازمند بیعت با پیشوایی برای اقامه امور می‌شوند که تحمل مسئولیتهای سنگین را داشته باشد و بعهده بگیرد.
3ـ خلیفه در حیات خودش برای ولی‌عهدش بیعت بگیرد «که مشروط بر این نیست پسران و بستگانش (عصبات) خودش باشد» تا بعد از او امر خلافت را برعهده بگیرد و از نزاع و کشمکش جلوگیری شود.
4ـ یا بیعت برای خلیفه‌ای گرفته شود که بعد از وفات خلیفه اولی به او واگذار می‌شود.
5ـ اگر خلیفه از خروج و سرباز زدن ناحیه‌ای از نواحی یا شهری از شهرها مطلع شد نماینده‌ای را بفرستد تا مجدداً از آنان بیعت بگیرد تا دوباره منقاد امر او شوند و به پیروی از او درآیند.

صورتهای بیعت
برای کسی‌که بخواهد تاریخ اسلامی را از زمان پیامبر(ص) تا اوائل این قرن میلادی یعنی تا لغو و انقراض خلافت بررسی کند صورتهای متعددی را از بیعت درک می‌کند من جمله:
1ـ بیعت بصورت دست دادن و گفتگو (تکلم) و غالباً در دفعاتی که مردم با پیامبر(ص) بیعت نموده‌اند به این صورت بوده من جمله بیعت‌الرضوان مشهور که خداوند در شأن آن فرموده: بحقیقت کسانیکه با شما بیعت نموده‌اند با خداوند بیعت نموده‌اند که دست خداوند بالای دست آنهاست.
2ـ بیعت از طریق کلام فقط: و این نوع در بیعت با زنان معمول می‌باشد و یا کسی که بدلیلی مثلاً بیماری جذام و غیره نتواند دست در دست نهد چنانچه رسول (ص) به او فرموده برگرد که با شما بیعت نمودم.
روایت از نسائی و مسلم
3ـ بیعت بوسیله نوشته (کتابت) و بزرگترین نمونه در این مورد نوشته‌ی نجاشی به رسول‌(ص) بوده که نوشته بود بسم‌الله الرحمن الرحیم به محمّد رسول‌الله (ص) از نجّاشی سلام علیک یا رسول‌الله و رحمت و برکت خداوند بر شما باد از خداوندی که غیر از او معبودی نیست و خدائی است که مرا منت نهاد به دین اسلام هدایت نمود اما بعد: همانا نامه‌ی شما بدستم رسید یا رسول‌الله که در آن در مورد عیسی یاد نموده بودی ....... تا آنجا که نجاشی گفت به حقیقت من با شما بیعت نمودم و با پسر عموی شما(جعفر طیار) و با یاران شما بیعت نمودم، و برای پروردگار عالمیان اسلام آوردم .
و اما آنچه در کتابهای تاریخ روایت شده که بعضی از خلفاء هنگام بیعت درخواست بر زبان راندن طلاق و قسم و نذر برای تحکیم و تثبیت بیعت نموده‌اند در اسلام اصلیتی ندارد و این بعلت عدم اعتماد بنفس و نبودن اساس مشروعیت سیاسی در میان مسلمانان بوده و اوّل کسی که این بدعت را انجام داد حجّاج بن‌یوسف ثقفی بود که می‌خواست مردم را بر بیعت با عبدالملک بن‌مروان قسم دهد.

انواع بیعت:
بیعت در شریعت پاک ما به تناسب امری که بر آن تعهّد گرفته می‌شود متنوع است که پیامبر(ص) برای امور متفاوتی بر حسب موقعیت سیاسی و توانایی فرد و استعداد او بیعت گرفته که مهمترین این موارد عبارتند از:
1ـ بیعت بر اسلام و یکتاپرستی: که این نوع واجب‌ترین و مؤکدترین انواع بیعت است و شکستن هیچ نوع بیعتی غیر از این نوع کفر نمی‌باشد؛ چون این پایین‌ترین حد اسلام است که بر هر مرد و زن مسلمان از امّت لازم است و اصل تمام اشیاء و امور است و بیشترین موردی که پیامبر(ص) با عامّه‌ی مردم بر ان بیعت نموده اسلام بوده زیرا کسی که می‌خواهد وارد اسلام شود بر پیامبر(ص) سلام می‌کند و دست را در دست او می‌گذارد و شهادتین را ادا می‌کند و تعهّد می‌دهد ملتزم به اسلام باشد و همه‌ی موارد اسلام را رعایت کند که با این روش مسلمانی می‌شود که با رسول بیعت نموده باشد.
2ـ بیعت بر یاری و دفاع: که واضح‌ترین مثال در این مورد بیعتی بود که پیامبر(ص) با گروه نمایندگی انصار در عقبه‌ی دوم گرفت که تعداد آنها آنوقت 73 مرد و 2 زن بودند که پس از اینکه پیامبر(ص) آیاتی از قران تلاوت نمود و دعوت بسوی خداوند نمود و به اسلام تشویق نمود فرمودند: آیا با شما پیمان ببندم بر اینکه مرا محافظت کنید از آنچه همسرانتان و فرزندانتان را از آن محافظت می‌کنید؟ پس براء بن معرور با او بیعت نمود و سایرین هم بر محافظت رسول و یاری او بیعت نمودند که بعضی از آنها زن بودند و نسیبه بنت کعب هم کاملاً وفا نمود به بیعتش که از کسانی بود بر جهاد و نصرت بیعت نموده بود که روز احد صداقت عهد و پیمان با خدا را نشان داد. و زمانی که دین کامل شد این بیعتی که خداوند پاک و بلندمرتبه از مؤمنین برای خودش گرفته بود. بیعتی گردید که خداوند مال و نفس مسلمانان را خریداری نموده به اینکه بهشت را به آنان اختصاص داده بویژه زمانی که دارالاسلام مورد تهدید قرار گرفته همچنانکه در سوره‌ی توبه آیه 111 بیان نموده: بحقیقت خداوند از مؤمنان دارائی و نفسشان را خریداری نموده در مقابل بهشت و در راه خدا پیکار می‌نمایند و می‌کشتند و کشته می‌شوند و عده‌ای است حق که در تورات و انجیل و قرآن بیان شده و کسی که به عهد و پیمان خود با خدا وفا نماید پس بشارت یابید به معامله‌ای که انجام دادید و این خوشبختی بزرگی است.
این بیعت بر گردن هر مسلمانی است تا روز قیامت تا دشمنان اسلام باشند دست برنمی‌دارند و با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند، و خداوند پاک و بلندمرتبه تعریف و تحسین مؤمنانی را نموده که در بیعه‌ی الرضوان با پیامبر(ص) پیمان بستند بر مرگ در راه خدا پس به سابقین و پیش آهنگان قبل از تأسیس دولت اسلامی. و لزوم جهادو فرض بودن آن بر هر مسلمانی بمنظور دفاع از دین و قلمرو و حیثیت اسلام و مسلمانان می‌باشد، و مسلمانان بحقیقت در عزوه‌ی خندق ثابت و استوار ماندند.
نحن الذین بایعوا محمدا / علی‌الجهاد ما بقینا ابدا
ما کسانی هستیم که با محمد(ص) پیمان بسته‌ایم /بر جهاد تا زمانیکه زنده هستیم
3ـ بیعت بر هجرت: و این در ابتدای امر بر هر مسلمانی فرض عین بوده اما بعد از فتح مصداقی گشته برای حدیث رسول‌الله (ص) «لا هجره‌ی بعد الفتح و لکن جهاد و نیه‌ی»: بعد از فتح مکه هجرتی نیست بلکه جهاد و خالص نمودن نیت می‌باشد؛ یعنی جهاد و دفاع از دولت اسلامی جای هجرت را گرفته در حالی که در آنجا کیان سیاسی در بین نیست؛ بلکه پراکندگی و عدم انضباط اجتماعی و اختلافات وجود دارد و منظور هجرت در آنجا نقل مکان از مکه به مدینه می‌باشد ولی هجرت از شهر و سرزمین کفر به شهرالاسلام یا از جایی که ظلم آنرا فرا گرفته و سرزمین خدا وسیع است احکام اینها در کتب فقهی تفضیل داده شده.
4ـ بیعت برشنیدن و پیروی کردن (سمع و طاعه‌)
و این بیعتی است که مورد نظر بیشتر پیمان‌گذاران به منظور تعامل در دوران حاکمان بعدی و صورتی که کلمه بیعت بدون قید و حدود و مطلقاً ذکر شود ذهن به سوی این معنی متبادر می‌شود و این نوع بیعت بوده که به خلفا هنگام ولایت در سایه دول و کشورها واگذار شده و حالتی تاریخی به خود گرفته دلایل این نوع بیعت زیاد است که مهمترین آنها حدیث متفقٌ علیه از عباده بن صامت (ص) می‌باشد که فرموده: « با پیامبر(ص) بیعت نمودیم بر شنیدن و اطاعت کردن در سختی و آسانی و نشاط و نگرانی در حالی که بخود می‌بالیم و بر اینکه با کسانی که اهلیت امور را داشته‌اند نزاع نکنیم مگر اینکه کفر آشکاری مشاهده شود که از طرف خداوند دلیلی بر آن باشد» و در روایتی: بیعت نمودیم بر اینکه حق را بیان کنیم در هر جا که باشیم و در راه خدا از ملامت‌پیشگان نترسیم. و بدیهی است که چنین بیعتی با پیامبر که تحت لوای وحی بوده مقایسه نمی‌شود با کسانی که با زور سلطنتی را بنیان‌گذاری نموده‌اند که در آن بعلت فقدان عدالت و شورا حقوق مردم هدر رود که در این صورت شنیدن و اطاعت مدخلی برای به کرسی نشستن استبداد و اغتشاش امّت و بیم تفرقه و سلطه‌طلبی که در خیلی اوقات فرصت‌طلب و غارتگر می‌گردد. و در قرون متعددی بسیار اتفاق افتاده قیام‌ها و جنبش‌هایی در راستای احیای تمدن اسلامی مشاهده شده ولی بعلت فقدان شورا و عدالت بعد از مدتی تهدید به زوال و نابودی دست‌آوردها شده است؛ همچنانکه ابن‌خلدون در مقدمه‌اش بیان داشته: به تحقیق حرکتهای اسلامی معاصر تلاش و کوشش فراوانی‌نموده‌اند و در راستای همبستگی و اتحاد صفوف ضمن سعی و تلاش و فعالیت منظم در راه برگرداندن و احیای خلافت اسلامی بیعت گرفته‌اند و تردیدی در این نسبت که خیلی‌ها بر این مطلع هستند اما این بیعت مقارن با فعالیت‌های سیاسی و تنظیمات سرّی بوده و در نحوه و شیوه‌ی آن رهبری شورا تمکین امّت ملاحظه نشده و وجود ندارد و قدرت در انحصار فرمانده‌هان قرار گرفته و البته ما ملاحظاتی بر آن داریم که در اینجا مجال تفصیل نمی‌باشد و باز اشاره می‌کنیم که در تقسیم بیعت به تقسیمات دیگری می‌رسیم، که عبارتند از: بیعت عینی، بیعت کفائی مبنی بر مراتب و مدارج التزام و تکلیف و با تفاوت و ویژگی و توانائیهای افراد جماعت مسلمانان بین پائین‌ترین اندازه و بالاترین توانایی.

در بررسی سیره‌ی نبوی دو نوع بیعت واضح است:
1ـ بیعت عینی: که بر هر مرد و زن مسلمان واجب است که بیعت بر عقیده و اخلاق اجتماعی و اسلامی می‌باشد که این نوع بیعت را پیامبر(ص) هم قبل و هم بعد از تأسیس دولت گرفته در حالی که کلمه آن تغیر نکرده و اصطلاحاً به بیعه‌ی النساء نامگذاری شده به خاطر وجود نص در قرآن سوره‌ی ممتحنه بدنبال حدیث بیعت زنان با رسول‌الله(ص) و آن بیعتی بود که تمایز دولت اسلامی را با جامعه‌ی جاهلیت می‌رساند و بعضی آن را دلیل وجود تنظیمات سیاسی جامعه اسلامی می‌دانند. بدلیل حدیث رسول‌(ص) هر کس بمیرد و در گردن او بیعت نباشد مرگ جاهلانه داشته است (1) و این بیعتی است که به دو موضوع امامت و خروج مربوط می‌باشند. و لازم است اشاره شود که کلمه‌ی نساء در سوره‌ی ممتحنه در موردی مثل آنچه پیامبر(ص) بر آن با اصحاب بیعه‌ی العقبه قبل از هجرت بیعت گرفته آمده و این صیغه در سال صلح حدیبیه نازل شده و ملاحظه این می‌شود اگر پیامبر(ص) بعضی امور اخلاقی مثل نوحه نکردن زنان یا عدم برخورد با امور معین نسبت به مردان را به شرط گرفته به خاطر تفاوت عادات و شناخت رسول‌الله از طبیعت و وضعیت بیعت‌کننده بوده و اینها اموری هستند که عرف و قانون دولت اسلامی آنها را در نظر داشته و بیعت بر امر خاص محسوب نمی‌شود.
2ـ بیعت کفائی: که بر بعضی از مسلمانان واجب و بر بقیه واجب نیست که مربوط به امور کفائی بوده مثل بیعت بر جهان مثلاً در بیعه‌یالرضوان و از این نمونه در تجربه‌ی اسلامی بیعت بر مسئولیتهای عمومی در برابر حاکم از طرف کسی که مسئولیت و سرپرستی جایی را بعهده دارد یا هر چه که عبارت از عهده‌داری امری مربوط به ولایت و مسئولیت باشد.
شروط صحت بیعت: فقها بر آن شده‌اند تا شروطی را برای صحت عقد بیعت از ادله‌ی موجود استنباط کنند و فقه و استنباط خود را در دورانهای مختلف به مسئله بیعت اختصاص داده‌اند که منظور از بیعت تعهّد به رهبر بر شنیدن و اطاعت نمودن داشته‌اند و شروط مقرره عبارتند از:
1ـ کسی که برای او بیعت گرفته می‌شود باید دارای تمامی شروط امامت باشد که در صورت فقدان یکی از شرایط بیعت منعقد نمی‌شود مگر با قدرت و غلبه که در این صورت بحث از بیعت اجباری است.
2ـ باید متولیان و عهده‌داران بیعت اولیه اهل حلّ و عقد باشند قبل از بیعت عامه مسئولیت با آنها است زیرا بیعت عامه قبل از بیعت اهل حل و عقد اعتبار ندارد و در ارزیابی و صلاحدیدآنها تضمین معیارها و تحقق برآوردی صحیح و ممکن می‌باشد و پیمانهای بین نخبگان سیاسی شرط استقرار و پایداری امر و نشکستن بیعت و عدم نزاع و اختلاف بعد از بیعت می‌باشد یعنی همچنانکه گفته می‌شود بنیان بیعه‌ی مشروعیت عیانی دارد. (تأسیس این بیعت آشکارا بر شرع می‌باشد) و اگر این نظریه فرض شود بخاطر دست‌یابی به امر صحیحی بنابر ضرورت توسط اهل حل و عقد بعنوان نماینده‌ی عموم به نمایش گذاشته شده. یا اینکه مخالفت و نپذیرفتن رأی اهل حل و عقد توسط عموم یعنی نخبگان در این خصوص برداشتی متفاوت را ارائه داده نه اینکه تحولات و اختیارات مردم را مصادره نموده باشند.
3ـ اینکه بیعت شونده جواب بیعت را بدهد و آنرا بپذیرد که در صورت امتناع پیشوایی (امامت) منعقد نمی‌شود و بر بیعت مجبور نشود مگر اینکه هیچکس جز او صلاحیت رهبری را نداشته باشد که در این صورت مجبور به پذیرفتن می‌شود بدون اختلاف (که نووی آن را نقل نموده). و در تاریخ معاصر نمونه‌هایی برای تصاحب و مطالبه بخشهای وسیعی از مسئولیت و فرماندهی یا نمایندگی قومی یا خودداری و غیبت بعضی از این امر مشاهده می‌شود که در این صورتها با فشار و سعی نخبگان یا ملت فردی اصلح را ملزم به عهده گرفتن امور ولایتی می‌کنند که منظور از جبر و اکراه قانع و ملزم نمودن او است در صورت وجود فراغت برای رهبری و مسئولیتهای دیگری نداشته باشد و اعمال اختیار شخصی با کفایت و با تجربه در میان ملت. و وجود مشکلات عدیده‌ای در میان جوامع اسلامی کنونی وجود بسیاری که میل به تغییر و تحول دارند بدون اینکه نخبه‌ای را معرفی کنند که صلاحیت اجماع ملی بر او را داشته باشد که این یکی از علل تداوم وضع موجود است ضمن دلایل دیگری که بارزترین آنها تهاجم برخورد نامناسب و استبداد می‌باشد.
4ـ بیعت باید بر کتاب خداوند و سنت رسول‌ا لله(ص) باشد قولاً و عملاً و بر اینکه تا زنده باشد بر پیروی وفادار باشد (بماند) و همچنین در غیر معصیت مطیع باشد زیرا پیروی مخلوق در صورت تخلف از خالق جایز نمی‌باشد و این در دوران ما در قالب قانون مبنی بر شریعت گرفته می‌شود که نظام دولتی را استحکام می‌بخشد یا نظام حکومتی آنرا دستور می‌دهد همچنانکه در ایران بعد از انقلاب ملی و اسلامی وجود دارد.
و بیعت بر شریعت منافاتی با جدایی نظام قانونی برای رشته‌های حقوقی یا مجموعه حقوقی و سایر ضروریات ندارد و جدایی وحدود بین دستگاههای حکومتی و غیره از ادوات اداره‌ای نظامهای دولتی جدید می‌باشند بدون تعارض با شریعت یا خلل ایجاد نمودن در احکام و اهداف شریعت.
و اگر بعضی از دولتهای که گمان می‌کنند حکم با کتاب و سنت فاقد دستور و قوانین تعیین صلاحیتها هستند و حاکم در این نوع حکومتها نسبت به امور و دارائیها مستبدانه عمل می‌شود و در رأس آنها حاکمی متعصب و سلطه‌گر قرار دارد و در آنها مجالس شورایی در اولویت قرار ندارد رأی و نظر آنها لازم‌الاجرا نمی‌باشد و در آنها بیشترین حقوق انسان بدلیل فشار و قساوت پایمال می‌شود.
5ـ اینکه بیعت فقط برای یک نفر بسته شود نه بیشتر زیرا اگر با وجود خلیفه کس دیگری ادعای خلافت کند واجب‌القتل است. همچنانکه در صحیح مسلم از رسول‌الله(ص) روایت شده که فرمود:" هرگاه با دو خلیفه بیعت بسته شد دومی را بکشید" یعنی آن یکی که بعد از تحقق بیعت اولی اقدام به نزاع می‌کند. چون در این نزاع و مخالفت با بیعت تحقق یافته ایجاد تفرقه و فتنه می‌کند زیرا هیچ تطابقی با همکاری مسالمت‌آمیز بمنظور تغییر رهبری موافق با شریعت ندارد و با قواعد آشکار و دعوت به این افکار و روش تغیر مسالمت‌آمیز منافات دارد و آنچه باید حق بعهده گرفته شده و پذیرفته شده‌ای مانند تلاش سیاسی سالم در سایه و چهارچوب نظام پلورال و مدنی اسلامی جدید است مراعات شود.
6ـ آزادی تام بیعت‌کننده در بیعت همچنانکه اصحاب(رض) در بیعت با خلفا راشدین آزادانه انجام دادند زیرا بیعت پیمانی دلخواه و اختیاری است که اجبار و اکراه در آن جایی ندارد.
وسعت میدان آزادی و اختیار انتخاب بین نامها و آزادی معلومات لازم و آزادی همکاری در انتخابات بصورتی واضح و برجسته بدون ایجاد رعب و ترس و فریبکاری از ناحیه قدرت موجود یا تهدیدی که کرامت و حرمت او را تحت تأثیر توجیهات سیاسی قرار دهد و آزادی اطلاع و آگاهی بر جریان کیفیت انتخاب همچنین واقف بودن بر فعالیت کمیته‌ها که پنهان‌کاری در آنها نباشد و کاملاً شفاف باشد حق بیعت‌کننده (شرکت‌کننده) است در تمامی رقابتهای مدنی و ملی سالم یا رقابتهای قانونی برای تصدیگری قضایی که مستقل می‌باشند بدون اعمال قدرت و دخالت دولت.
7ـ علنی بودن بیعت و انتخاب: و این شرطی است که بعضی از علما آنرا در نظر گرفته تا کسی ادعا نکند که امامت و رهبری بدون اطلاع وی و مخفیانه صورت گرفته که این موجب تفرقه و فتنه می‌شود و این در دوران کنونی در ضمن اطلاع‌رسانی برای آگاهی بر جریان انتخابات حاصل و میسر می‌شود و اطلاع‌رسانی بصورتی شفاف و رقابت‌های قانونی به نحویی که هم‌اکنون ذکر شده و اگر بعضی از علما گفته‌اند واجب نیست انتخابات علنی باشد زیرا دلیلی بر وجوبیت آن نیست در جواب می‌گوئیم: که علنی بودن در عصر کنونی و موقعیت کنونی واجب گردیده بعلتهای تزویر و فریب و منحرف نمودن تصمیمات مردم مکرراً در نظام استبدادی، و آنچه واجب بدون آن میسر نشودواجب می‌گردد. و دلایلی از روش اصحاب برای علنی بودن و اطلاع‌رسانی در بیعت بمنظور آشکار و عیان بودن خلافت وجود دارد.
و در پایان جواب سوال چه کسی بیعت می‌گیرد؟ آن کس که از مسلمانان بیعت و پیمان می‌گیرد خود امام و رهبر در آغاز خلافت اسلامی است و در شهرها و سایر مناطق مختلف که یا خودش یا نماینده‌اش بیعت را می‌گیرد که رسول‌الله بیعت را خودش گرفت و حضرت عمر(رض) بجای او از زنان بیعت گرفت و خلفای راشدین در مدینه مستقیماً خودشان بیعت گرفتند و نمایندگانشان در سایر مناطق برای آنها بیعت گرفتند اگر می‌بینیم امروزه انتخایات از طریق وسایل کتبی بصورت توافق بر انتخاب و پذیرش یک نفر، یا رّد او (بله و خیر) یا انتخاب یکی بین عده‌ای از نامزدها انجام می‌شود ممکن است در آینده از طریق وسایل الکترونیکی و بوسیله تجهیزات محاسبه‌ای دیگر اجرا شود.
و هیئتهای نظارت و شروط تضمین سالم بودن آراء انتخاباتی و مصون ماندن آراء مردم از دخالتهای نادرست ضمناً اجماع بر انتخاب رهبری کافی نیست بلکه باید با اکثریت آراء باشد و باید تمام مردم چه موافق و چه مخالف مطیع فرد انتخاب شده باشند بعد از به رهبری رسیدن با روش قانونی بنا بر حکم قانون و شرع باید تبعیت کنند زیرا مسلمان ملزم به تبعیت از رأی اکثریت در این زمینه می‌باشد؛ البته بعد از پایان کار شورا در جریان انتخابات از لحاظ دینی و قانونی، بلکه اگر غیر مسلمان هم که در این جامعه باشد، از لحاظ قانونی و شهروند بودن در سایه و چهارچوب حکمرانی عادل و شفاف که دارای نشانه و قرینه‌های تشریعی باشد. ملزم به تبعیت است.و لازم است در این خصوص نیت قلبی داشته باشد چون انتخاب نوعی عهد و پیمان محسوب می‌شود که حقوق و واجباتی بر طرفین مقرر می‌نماید. و با گواهی و شهادت تفاوت دارد و شاهدی محسوب نمی‌شود چون شهادت و گواهی موارد و مواضع دیگری دارد و شهادت از در مفهوم قرآنی بمعنی برپایی عدالت است که برای حاکم و محکوم بطور مساوی بدون تفاوت واجب است.

حکم شکستن بیعت:
شریعت وفای به عهد را فرض نموده؛ چه این عهد و پیمان بین بعضی از مسلمانان در برابر بعضی از خودشان باشد چه پیمانی با غیر مسلمان از اهل کتاب باشد؛ بلکه با کافری هم که اهل تمکین و معتدل باشد. زیرا خداوند فرموده: یا ایها ‌الذین آمنوا اوفوا بالعقود و باز فرموده: و اَوفُوا بِالعَهدِ اِنَّ العَهد کانَ مَسئُولاَ
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید به پیمانهایتان وفا کنید و نیز فرموده وفادار باشید به عهد و پیمان زیرا از عهد و پیمان پرسیده می‌شود
و باز فرموده: فَمااستقاموا لکم فاستقیمو الهم اِنَّ الله یحب المتّقین: اگر آنها نسبت به عهد و پیمان پایدار ماندند شما هم پایدار بمانید همانا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
پس چون بیعت عهد و پیمان و تعهّد است بین مسلمانان و خلیفه‌ی (رهبر) خود پس مشمول این آیات می‌باشد. و با تفاوت انواع بیعتها حکم شکستن آن هم متفاوت است به حسب طرفی که پیمان را شکسته که آیا او حاکم است یا محکوم که بر عهد خود پایدار نمانده و از جهت مورد پیمانی که گسسته شده.
1ـ حکم کسی که بیعت بر اسلام را نقض نموده کفر می‌باشد و مرتکب برگشتن از اسلام (مرتد) گشته به اتفاق علما هر چند در مورد عقوبت و مجازات او به تناسب حال او و امّت اختلاف نظر داشته‌اند.
2ـ حکم کسی که بیعت بر همکاری و جهاد یا شنیدن و اطاعت نمودن را شکسته (نقض نموده) بدون اینکه نشانه‌هایی را که منافات با اصل ایمان داشته از او سر بزند او گناهکار و مرتکب کبیره‌ای از کبائر شده. بخاطر اینکه پیمان را نقض نموده و خداوند تهدیده نموده کسی را که پیمان را بشکند ولی چگونگی حرام بودن ان با تفاوت موضوعها مختلف می‌باشد که شدیدترین آنها حرمت بیعت بر تبعیت از پیشوای شرعی در سمع و طاعه (شنیدن و عمل نمودن) در غیر معصیت بدون تأیید و دلیل شرعی. ولی بیعت بر کمک و جهاد که در موقعیتهای استثنائی پیش می‌آید بهمین دلیل گسستن آن خفیف‌تر از شکستن پیمان با امامی است که احادیث بسیاری در مورد نقض عهد با او دارد شده که مشهورترین آنها آنچه عبدالله‌بن عمر‌بن‌عاص (رض) از پیامبر(ص) روایت نموده که فرموده: کسی که با امام بیعت نماید و دست در دست او بگذارد و نیت قلبی و دست خود را در اختیار او قرار دهد باید مطیع او باشد بهر میزان که توانایی داشته باشد (بهر شیوه‌ی ممکن) روا، مسلم همچنانکه در وفادار نبودن به بیعت برجهاد خیانت به امت محسوب می‌شود چه به صورت خودداری و نرفتن به جهاد باشد هر زمان دعوت به شرکت شود یا بصورت فرار و ترک میدان نبرد باشد.
3ـ اما بیعت بر هجرت و نقل مکان بعد از فتح عظیم مکه و پایان یافتن هجرت از مکه به مدینه تمام و پایان یافته در حالیکه این حکم منافاتی با رای فقها ندارد که فرموده‌اند هجرت از شهرهای کفار به دیار مسلمانان بدون بیعت واجب است. اما در ان یکی جهاد و نیت بوده هر چند بصورتی درامده که مسلمانان در غرب زمینه آزادیهای شهروندی را یافته‌اند و بر آنها تلاش برای انجام واجبات و تضمین حقوقشان باقی می‌ماند.

بیعت زنان: بازگشتی به آغاز
اصطلاح بیعت زنان منجر به تفکیک بین بیعت زنان و بیعت مردان از نظر بیشتر نویسندگان شده و این تفاوت بین دو بیعت از نظر بعضی‌از فقیهان برسه اساس می‌باشد.
1ـ تفاوت در کیفیت بیعت که در بیعت زنان دست در دست نهادن لزومی ندارد انتظار نمی‌رود، مثلاً بیعت مردان
2ـ اختلاف در حدودی که در بیعت زنان پیمان بر مطیع بودن در انجام امور پسندیده نیست و ملزم به تبعیت در این مورد نیستند( فقط پیمان بر عدم ارتکاب مناهی)
3ـ تفاوت در میدان تسامح و (رخصت و مجال ‌آسان‌گیری): وسعت بیشتری در امور مورد بیعت به آنها داده شده که در غیر آن بیعت این وسعت میدان وجود ندارد به صورتی که عدم وفا به تعهّد در بیعت مردان موجب نقص و کاستی دین مرد و تعددی بر حقی از حقوق خدا که در بیعت زنان متضمن این مفهوم نیست ولی تأمل در این آراء ما را وادار به پرداختن به تفاوت و جدائی بین اصول و میراث فقهی می‌نمائید که جدائی بزرگ و مهمی است در چگونگی تأمل و برخورد با رساله و طرحهایی که منجر زیاده‌روی (غلو) می‌گردد. مفید نمودن نقش سیاسی زن بر او مشکل و ناگوار می‌شود در حالیکه شرعیت آنرا در نظر گرفته و حضرت رسول‌(ص) در ابتدای ظهور اسلام به فعالیت سیاسی زن پرداخته. پس میراث فقهی با تعابیری که برای آنها در نظر گرفته شده نیازی انسانی و دارای شروطی اجتماعی و فرهنگی و تاریخی می‌باشد در حالیکه اصول مواردی ثابت و استوار هستند در دایره شناخت اسلامی هم از جهت استقرار و پابرجا شدن و هم تداوم و تجدّد آن و آگاهی بر دستاوردهای فقهی بمنظور غنای منابع و مصادری که به آنها رجوع می‌شود واجب است جهت یافتن راهکارهای لازم در خصوص تأمل با قضایای مربوط و روشهای تعامل با واقعیات. زیرا نقشی که این میراث بازی می‌کند چیزی حاشیه‌ای نیست بلکه نقش مرکزی و محوری دارد و در چهارچوب بافت حیاتی چنانی قرار می‌گیرد که به افراد و ملتها از نظر روحی و اجتماعی و فرهنگی شکل می‌دهد با این تفاوت که این میراث کاملاً وارد این بافت موجود نمی‌شود زیرا بخشهایی از آن در لابه‌لای تاریخ می‌افتد و ساقط می‌شود و آنچه باقی‌می‌ماند بخشی است که مربوط به احکام قطعی است نه مربوط به عرفهای گذشته چه عرف شهری باشد چه ابتدائی که یا مصلحتی را فراهم نموده یا در مورد نیازی بکار رفته و آنچه در نهایت تداوم و تواصل آن تحقق می‌یابد روش مبتنی بر اصول است (اصول است که پابرجا مانند) هر چند اجتهادات با تفاوتهای زمانی گوناگون هستند. و این جدائی نظری و مفهومی و برداشتی، یعنی تفاوت بین مردان و زنان به عکس خود تغیر می‌یابد در مورد اهلیت سیاسی داشتن در صورت نبودن اندیشه‌ی لازم و منجر به تقسیم بیعت عینی و کفائی از یک ناحیه و از ناحیه دیگر به فرض گرفتن ناقص بودن اهلیت زن خطرتاً و طبیعتاً. زیرا بیعت زنان از حد پیروی و اطاعت در موارد معروف (غیر منکر می‌گذرد) تا بیعت شامل عقیده‌ای که به معنی التزام سیاسی هم باشد شود چون حضرت رسول(ص) بر این نوع بیعت پیمان بستاه با زنان انصار و با زنان مهاجر بعد از صلح حدیبیه و با زنان قریش بعد از فتح بر این نوع التزام که بیعتی واجب عینی بر هر مرد و زن مسلمان بدون تفاوت در کلمه بیعت و پیمان و بدون تفاوت در مسئولیت‌ها بین زن و مرد در این مورد همچنین فرق هم اقدام به بیعت کفائی می‌نماید و شخصیتی مثل نسیبه دختر کعب نمونه‌ای از این نوع محسوب می‌شود که با حضرت رسول عقبه ثانیه بر جهاد بیعت نموده و در غزوه احد شرکت و جنگیده همچنین در رزویمامه‌ و غزوه خبیر همچنانکه در بیعت الرضوان اصحاب بر بیعت مردن با پیامبر(ص) تعهّد دادند نسیبه هم شرکت نمود و این دلالت می‌کند بر التزام به بیعت هر چند بیعت کفائی بوده باشد چون فرضهای کفائی بر کسی که اهلیت آن امر را داشته باشد فرض عین می‌باشد. پس مجالی برای تسامح مبالات ندادن زنان مثل نظریه سابق‌الذکر نیست یعنی التزام زنان به بیعت هر نوع آن که باشد واجب است هر زنی مطابق توانائی و اهلیت خود مشمول این حکم است و مجالی برای تسامح و سهل‌انگاری نیست بطوری که فقط مسائلی پیش‌پا افتاده یا نیمه مسئولیتی را بعهده بگیرد و دارای حق نیمه و ناتمامی می‌باشد مثل تقسیم سابق.
و اما بحث و بررسی حرمت (حرام بوده) دت دادن در بیعت زنان قضیه‌ایی مورد اختلاف است و کسانی‌که هنگام مرور کلمه‌ی بیعت رسول (ص) با زنان (بیعت‌النساء) و واجب نمودند مشارکت زنان در فعالیت سیاسی و اعمال عمومی با تمام صور آن مورد حرمت آن بحث می‌کنند کم هستند و این مشارکت دادن زنان مسئله‌ای که پیامبر(ص) در میان زنان مسلمان برای اولین بار ایجاد نمود در ابتدای دعوت بصورتی واضح که مجال برای پوشاندن و تردید باقی نگذاشت. و بعضی پرجو اغز مصاحفه با زنان هنگام بیعت هستند ولی به این خاطر حضرت رسول(ص) مصاحفه انجام نمی‌داد هر چند بعضی اوقات یکی از صحابه را به انجام آن می‌گمارد ولی بخصوصیات نبوتی او مربوط می‌شد که به هیچ وجه زنی را که برای او حلال نباشد مس نمی‌نمود. در حالی که بعضی دیگر از فقها بر حرام بودن قطعی آن تأکید دارند. و آداب دست دادن در نهایت ضابطه‌ای اخلاقی گشته و در تحلیل سیاسی دنبال نمی‌شود و تفاوت زن و مرد در بیعت قائل نیستند بصورتی که در چهارچوب دول معاصر مسئله‌ای حساس نیست و اهمیتی به این تفاوت داده نمی‌شود و حالت دول اسلامی هم بصورتی درآمده که گرفتن بیعت به طرقی غیر از دست دادن و شفاهاً انجام می‌شود و هیچ فقیه معتبری از فقهای معاصر ما در مشروعیت و جواز آن ایرادی وارد ننموده و اظهار نظر خاصی ننموده‌اند پس چگونگی موانعی ایجاد می‌شود که منجر به از بین رفتن حقوق و تکالیف شود؟
حتی بعضی انتخاب زنان را جائز نمی‌دانند به این دلیل که نزد انها دلیلی بر مشروعیت اشتغال زن به امور سیاسی وجود ندارد در حالیکه عده‌ای دیگر آن را جائز دانسته‌اند و این اختلاف نظرها اهلیت زن را مورد شک و تردید قرار می‌دهید و در موقعیت مناسب این قضیه را مفصلاً بحث نموده‌ایم فقط لازم است در راستای رسیدن به مفهوم بیعت بدانیم که برای آنها بیعتی خاص و کم‌ارزش وجود ندارد زیرا نباید (شهروندی طبقه درجه دو منقوصه) در مورد زنان در دولت اسلامی کاربرد داشته باشد و مورد بحث قرار گیرد.


1) جمیع مسلم کتاب الاماره‌، باب امر به لزوم جماعه‌ هنگام ظهور فتنه‌ها ج 12 ص 240